جلسه این هفته شعر انجمن ادبی رضوي همزمان با شب شهادت امام موس الکاظم(ع) راس ساعت 17 با قرائت آیاتی از قرآن کریم در حرم مطهر رضوی- صحن جمهوری اسلامی برگزار شد.
در این جلسه آقایان: پاداش، کارگر، میرزایی، مردانی، نیکنام، فیاضی، استیری، تجلی، حسن نژاد، فروندی، جلیلیان مصلحی، حسینی، حمید زاده، مهربان، جوینی، نیک فرجام، قهرمان، ناصری گلمکانی، رحیمی، بنی اسدی، بخشی، مبارز، تربتی فیض آبادی، لپه ئیان، مطهری نیا، مقدم، شکفته، دلخوش، ظهوریان و موسوی به خوانش سروده هایشان پرداختند.
در ادامه محمد جواد غفورزاده شفق، محمد علی سالاری ثانی، غلامرضا شکوهی، محمد نیک و محمد رضا سرسالاری اعضای شورای شعر انجمن ادبی رضوی پس از نقد و بررسی اشعار قرائت شده، اثری از ابوالقاسم جلیلیان مصلحی را به عنوان شعر برگزیده این هفته معرفی نمودند.
بعثت محمد(ص)
در آن هنگامه ي كفر و تباهي
كه حاكم بود بر عالم سياهي
در آن دوران دلگير جهالت
كه هر فرزانه مي مُرد از خجالت
در آن عصر سياه بي خدايي
زمان كينه و از دين جدايي
در آن شام سياه جهل مطلق
در آن ايام شوم دوري از حق
در آن توفنده توفان جهالت
كه بر دار فنا مي شد عدالت
در آن عصري كه بُت جاي خدا بود
خدا مهمان قلب مصطفي بود
به دل در خلوتش تاب و تبي بود
به لبهايش چه يارب ياربي بود
در آن روزي كه عالم رنگ شب داشت
محمّد(ص) سوي او دست طلب داشت
چه شب ها آسمان در سينه اش بود
حقيقت همدم ديرينه اش بود
رداي معرفت پيچيده بر خويش
به سرگرداني دل،چاره انديش
ز دنيا و زمافيها جدا بود
تمام هستي اش (غار حرا) بود
در آن فرخنده روز آن شام آخِر
ندا آمد محمد (قُم فَاَنذِر)
محمّد(ص) را خدا پيغمبري داد
به او مُهرونشان رهبري داد
در رحمت به روي خلق بگشود
محمّد(ص)را خدا مبعوث فرمود
در آن ايّام كفر و بي خدايي
كسي آمد رَه آوردش رهايي
كسي آمد كه گُل در سينه اش بود
نگاه جبرئيل آئينه اش بود
كسي كه (رحمهُ للعالمين) بود
براي مردُمانش (الامين) بود
كسي كو گُل به جاي خار مي كاشت
هر آنچه بُت ز هر بُتخانه برداشت
كسي آمد كه با حق آشنا بود
كسي كو حامي اش تنها خدا بود
محمّد(ص) آمد و بُتخانه بشكست
درون كعبه ي حق، نور بنشست
كسي آمد كه حرفي تازه مي گفت
سخن از عدل و از اندازه مي گفت
كسي آمد كه مي گفتند اُمّي است
ولي علمش خدايي و لَدُنّي است
كلامش گوش جان را آشنا بود
سخن از خود نمي گفت از خدا بود
صفاي سينه اش خورشيد ايمان
فراز مكتبش آيات قرآن
محمّد(ص) آمد و دنيا دگر شد
تو گفتي عالمي زير وزبر شد
زنان را عزّتي شايسته بخشيد
تسلّايي به جان خسته بخشيد
از آن پس دختران دُر دانه بودند
چو زهرا(س) گوهري يكدانه بودند
كسي آمد كه دل ها خانه اش بود
دل مستضعفين كاشانه اش بود
در آن دوران ظلم و زور و بيداد
محمد بَردگان را كرد آزاد
شب تاريك دل ها روز گرديد
خدا بر اَهرمن پيروز گرديد
شهامت را معلم بود احمد
سخاوت در خورِ نام محمّد(ص)
به ياران غنچه هاي خنده مي داد
به دشمن پاسخي كوبنده مي داد
به ياران مرحبا اي يار مي گفت
(اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّار) مي گفت
به رگهاي زمان جاري زلالش
اذان عشق مي گويد بلالش
نبوت را محمّد(ص) آخرين است
پيامش روشن و دينش مبين است
محمّد(ص) پرچم دين را بَرافراشت
پس از وي اِبنِ عمّ او نگه داشت
علي بعد از محمّد(ص)جانشين است
وِلاي حضرتش اِكمال دين است
محمّد(ص)نهضت تو تا قيامت
بُود جاويد و پويا با امامت
شعار اُمّتت بانگ اذان است
ازين رو مكتب تو جاودان است
فداي نام پاكت«مُصلحي» باد
به فرداي قيامت كن از او ياد
|