جرعه جرعه عشق

  جرعه جرعه عشق
جرعه جرعه عشق
آسمان آغوش خود را سوی او وا کرده بود
آه! دریا هم خودش را در دلش جا کرده بود
چشم هایش موج موج از آسمان لب ریز شد
اشک هایش را گمانم وقف صحرا کرده بود
سال ها می رفت و می آمد ولی سودی نداشت
سال ها هر روز هی امروز و فردا کرده بود
بار آخر شِکوه اش را پیش مولا برده بود
بار آخر گویی از مولا تمنا کرده بود
مادرش می ریخت مشتی ابر زیر پای او
جرعه جرعه عشق را در خود مهیا کرده بود
ماه مشتی نور می پاشید بر سطح زمین
وقت رفتن کوچه را غرق تماشا کرده بود
رفت با گمنامی اش تاریخ را شرمنده کرد
پاره های پیکرش را نذر زهرا کرده بود
وسعت تنگ زمین گنجایش او را نداشت
آسمان آغوش خود را سوی او وا کرده بود
تاريخ: ۱۳۹۳/۹/۱۵