علیرضا بدیع

 علیرضا بدیع
 
 
عفو فرمودي غلام رو سياه خويش را
گرچه خود هرگز نمي بخشم گناه خويش را
سايه ات را از مدار رو سياهان بر مدار
ماه از شب بر نمي گيرد نگاه خويش را
چشم بر گلدسته ها می دوزم و حس می کنم
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را
ابرها در سینه ام تا سر به هم می آورند
می کِشم تا توس بغض گاه گاه خویش را
درگذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز
بر کشد از کاکل زرین کلاه خویش را
تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند
آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را
جز تو شاهی نیست در عالم که گاه بار علم
پُر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را
در خراسان یافتم- ای آنکه می گفتی مرا
بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را
هر که روشن دل تر این مستجاب الدعوه تر!
همدم آیینه هایش ساز آه خویش را

تاريخ: ۱۳۹۳/۶/۲۷