در پریشانی تکرار خود گم شده ام
کشتی ام، دستخوش موج و تلاطم شده ام
آدمیزادم و دلبستۀ یک لقمۀ نان
غم نان است که من بندۀ گندم شده ام
به امید آمده ام پشت در خانۀ تان
از همین روست که من گرم تبسم شده ام
وارد صحن شدم مِهر تو افتاد به دل
از صمیمیت تان گرم تکلم شده ام
به حرم رفتم و تصویر من افتاد به حوض
عکسم اول شد و من زائر دوم شده ام
به حرم رفتم و در آیینه هایش دیدم
خودم اینجایم و دلباختۀ قم شده ام