اوج مردانگی

 اوج مردانگی
اوج مردانگی
آب سرگرم دیدن گُل بود
لالۀ چشم انتظار بلبل بود
آسمان را زمین جلا می داد
عطر گُل/ بوی کربلا می داد
آتش عشق شعله ور شده بود
موجب خلق یک اثر شده بود
اقتدار زمان به هم می خورد
اوج مردانگی رقم می خورد
مکّه سرگرم سوگواری بود
اشک لیل ونهار جاری بود
کوفه در آتش غضب می سوخت
کربلا در تب ادب می سوخت
قتلگاه گلی حرم شده بود
خاک تفتیده محترم شده بود
مطلب نانوشته را خواندند
مرکب خویش تا خدا راندند
دل به دریای بیکران دادند
نخل ها ایستاده جان دادند
هرکه از جام کربلا نو شد
رخت عِزّت به آخرت پوشد
ز دنيا و زمافيها جدا بود
چون «مرید» از مراد بایدگفت
گوهر از بحر عشق باید رُفت
تاريخ: ۱۳۹۳/۳/۱۷