سکوت در حاشیه امن رمان... / گفت‌وگو با سعید تشکری

 سکوت در حاشیه امن رمان... / گفت‌وگو با سعید تشکری
 
 
سعید تشکری، فارغ‌التّحصیل ادبیات نمایشی، عضو کانون ملّی منتقدان تئاتر، عضو کانون جهانی تئاتر و فیلمنامه‌نویس آثاری همچون سریال تلویزیونی «زمانه» است. تشکری نویسنده‌ای است که به گفتۀ خود سه بار متولّد شده؛ یک‌بار در سال ۱۳۴۲در قوچان، یک‌بار در سال ۱۳۴۸ که پا به جهان تئاتر گذاشت و بار دیگر در سال ۱۳۷۰ در مسجد گوهرشاد حرم امام رضا(علیه‌السّلام) که تمام آرزویش این شد که روزی او را به این نام بخوانند: «خادمی که کارش کتابت این بارگاه قدسی بود.»
تشکری نامش با نمایش‌نامه‌نویسی و تئاتر پیوند خورده است؛ «وقت آمین»، «رستگاری»، «شهادت‌خوانی»، «وقتی به ماه رسیدی»، «باران را هیچ‌کس ندید»، «روشنان»، «به خورشید بگو»، «آواز پر جبرئیل«، «سمن بویان»، «حال شباب»، «بشارت»، «آبی‌های زمین»، «هفت دریا شبنمی»، «قاف»، «یوسف می‌آید»، «وقت آفتاب» و ...
 امّا این روزها گویی از این پیوند که به بلندای یک عمر است، دلخسته شده. دلیل هرچه باشد، نویسنده‌ای که سال‌ها، در صحنۀ نمایش نفس کشیده، در روزهای آخر اسفند، «دلزده» از کم‌فروغی چراغِ صحنه و زبانه‌کشی حواشی تئاتر، به وادی بی‌حاشیه‌تری پناه آورده است: رمان!
ما نیز برآن شدیم تا در روزهای آخرِ اسفند ۱۳۹۲ با او گفتگو کنیم، امّا پیش‌شرط این گفتگو، سخن نگفتن از تئاتر بود!
پس به سراغ حاشیۀ امن‌ رمان رفتیم؛ جایی که سعید تشکری، به دور از هیاهوی صحنه، قلم زدن در تنهایی و سکوت را برگزیده است. تشکری در طی پنج سالی که رمان نویسی را دنبال می‌کند، سه جایزۀ کتاب سال در حوزۀ ادبیات داستانی را به کارنامۀ خود افزوده است.
رمان‌های «پاریس پاریس»، «ولادت»، «مفتون و فیروزه»، «بارِ باران»، «رژیستور»، «گوش بزرگ، چشم بزرگ»، «غریب قریب»، «هَرایی»، «آنکه گفت نه یا عزیزم چرا نه نمیگی» از جمله کارهای چاپ شده یا در درست چاپ اوست.
تشکری بعد از هشت ماه بیماری عدم تکلّم، برای نخستین بار در یک گفتگوی تخصّصی با آستان هنر در حوزۀ ادبیات داستانی شرکت کرده است. گفتگوی حاضر پیرامون ادبیات دینی، آسیب‌ها و فرصت‌های پیش روی آن شکل گرفته است. در این مجال به تفاوت میان ادبیات دینی ایران و جهان نیز پرداخته می‌شود.
ای کاش، در روزهای آخر اسفند،
در نیم‌روز روشن،
 بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد،
در روشنای باران و در آفتاب پاک،
 جای دهند.
 
-    جناب آقای تشکری، لطفاً ابتدا در مورد داستان‌نویسی با توجّه به ویژگی‌های بومی – منطقه‌ای مشهد بفرمایید و مشخّصاً به رمان « غریب قریب» بپردازید.
در میان افرادی که در یک فضای جغرافیایی و تاریخی زندگی می‌کنند، یکسری نویسنده نیز زیست کرده‌اند که همان فضا را با دید دراماتیک، داستانی و ادبیات می‌بینند. امّا بزرگ‌ترین مشکلی که در ادبیات و اختصاصاً ادبیات مشهد به نظر من می‌رسد، این است که واقعاً داستان مشهدی نداریم. وقتی می‌گوییم داستان مشهدی، یعنی داستان خراسانی، یعنی داستان به سبک خراسانی. مثلاً اگر بخواهید در مورد اصفهان رمانی بخوانید، بلافاصله ده‌ها عنوان کتاب شامل رمان مدرن، رمان تاریخی و رمان اجتماعی و... پیدا می‌کنید. در مورد تبریز هم رمان‌های بسیاری وجود دارد. شیراز هم همین‌طور، در مورد کردستان هم فراوان است. در واقع در مورد شهرهای کهن–تاریخی و کهن– الگویی، بلافاصله می‌توان رمان‌های بسیاری پیدا کرد. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این رمان‌ها را به آن شهرها سنجاق می‌کنیم و در ذهن می‌ماند. مثلاً وقتی می‌گوییم شیخ بهایی،‌ یادمان می‌رود که این شخص لبنانی است و ایرانی نیست، بلافاصله می‌گوییم این فرد اصفهانی است و کسی است که در اصفهان زاد و ولد کرده است. خیلی چهره‌های دیگر هم بدین صورت هستند.
 
امّا چرا در حوزۀ ادبیات خراسانی، با داشتن انسان‌های نامدار که در تاریخ کم نیستند، این اتّفاق نمی‌افتد؟
......
 
متن کامل گفت و گو با سعید تشکری را از اینجا دریافت کنید
 
این مصاحبه در شماره 8 فصلنامه آستان هنر منتشر شده است.
 
 
 
تاريخ: ۱۳۹۳/۲/۲۶