آمدم با تمام دلتنگي، از سَر شوق زائرت باشم آمدمتا دوباره زندهشوم، با تو باشم مجاورت باشم پَروبالم شكسته از غم ها،كولهبارم زِغُصه سنگين است مثلآهو رميدهام از خود، ميرسم تا مسافرت باشم تا دلم را گِره زدم به ضريح، غرق مِهر و محبتتگشتم ضامنم ميشوي امام رئوف؟ تا كه مرغ مهاجرت باشم! عشقتو در نگاه منگُلكرد، پَر كشيدم زِ خاك تا افلاك خاك راه توام كه با اخلاص، بوسه بر پايعابرت باشم ايكهكوي تو قبلهيعشقاست، اينغزلهمدخيلچشمانت مثلدعبلكه ميسرود از تو، دوست دارم كه شاعرت باشم نظم منرا بيا پذيرا باش، تا كبوتر شوم در اين روضه دستخالي نميروم هرگز! آمدم تا كه زائرت باشم
|