« وطن»

 « وطن»
نگار من دلی از خون نگار می طلبد
نگار شو دل من، چون نگار می طلبد
بگو به دیدۀ منت، هر آنچه گوید یار
که یار می طلبد، آنچه یار می طلبد
از این دیار بیا، تا دیار دوست رَویم
به جان دوست که دل آن دیار می طلبد
برون زِ بزم بیا، عزم رزم میدان کن
که رخش حادثه آنجا سوار می طلبد
زمان زمانۀ جنگ است و مرد میدان نیست
از این میانه هر آنکو کنار می طلبد
بیا که کار به دشمن کنیم زار امروز
کنون که دشمن ما کارزار می طلبد
به پاسداری میهن به پای خیز
که هر کران وطن پاسدار می طلبد
مباد ننگ مذلّت به نام آن ملّت
که عزّت و شرف و افتخار می طلبد
گشای دیده عبرت که صفحۀ تاریخ
به نام«نیک» ترا یادگار می طلبد
ببین که روز، همان روز داغ عاشوراست
صدا صدای حسین است،یار می طلبد
تاريخ: ۱۳۹۲/۱۱/۱۶