«امام رضا (ع) »

 «امام رضا (ع) »
ای پادشاه شهر اهورایی دلم
آقا ، مخاطب شب تنهایی دلم
این دل که با ضریح تو پیوند خورده است
چون کاشی تَرَک تَرَک، بند خورده است
بر روی سنگ مرمر صحنت نشسته است
هر گوشه یک دلی که ز صد جا شکسته است
این جا حرم نه گوشه ای از عرش اعظم است
اوج برو بیای ملایک به عالم است
مشهد اگر نبود یقینی نداشتیم
جایی برای عرش زمینی نداشتیم
باران نوردر شب صحنت چه دیدنی است
شیرینی حضورنگاهت چشیدنی است
در این حرم که هم نفس عرشیان شدیم
همسایه با بهشت پر از آسمان شدیم
این جا که شور کودکی ما شعور شد
پس پا به پای چشم رئوفت جوان شدیم
اوّل به جای هر چه نوشتیم یا رضا
پس نسل پشت نسل همه خوش بیان شدیم
آماده بهر آمدنت بوده ايم ما
تو آمدی و با قدمت جاودان شدیم
تو پلّه پلّه تا به خدا می رسانیَم
با یک سلام تا به کجا می رسانیَم
روزی پدر مرا به نگاه شما سپرد
آن روز دست مهر تو دست مرا فشرد
حالا کنار کودک خود رو به گنبدت
می گویم از نوازش و از لطف بی حدت
تاريخ: ۱۳۹۲/۱۱/۱۳