«ولایت علوی»

 «ولایت علوی»

کاش می شد کبوترانه شبی،پَر و بالی در این حرم بزنم
گِرد بام حریم قدس رضا،پَرو بال از شعف به هم بزنم
در مدار ولایت علوی،گِرد خورشید هشتمین ولا
گر چه از ذره کمترم اما،طرح منظومه ای رقم بزنم
زائری باشم از کجا آباد،جز زیارت به هیچ نیندیشم
کوله باری به دوشم از احساس،در حریم حرم قدم بزنم
شعله ور از شراب کوثر عشق،تشنه بر ساحل محبت دوست
در تب و تاب آتش دیدار،بوسه بر خاک این حرم بزنم
با دو چشم ز شوق بارانی،بر لبم نغمه های سبحانی
با دلی از امید نورانی،درِ این خانه ی کَرم بزنم
در قنوتم خدا شود جاری،در طوافی مدام تکراری
مثل گُل وا شوم زِ خوشحالی،مُهر باطل به روی غم بزنم
گوشه ای بی حضور از مردم،غرق رویای وصل و در خود گُم
دفتر خاطرات عمرم را،در طریق رضا قلم بزنم
دست حاجت برآورم از دل،تا که حاجت بگیرم از آقا
به گدایی اگر قبولم کرد،پشت پا بر سریر جم بزنم
فخرم این بس که از خراسانم،جای در مشهد الرضا دارم
تا که من در جوار این حرمم،کِی دم از ساخت ارم بزنم
دوستدار ولایتم «سالار»، نروم بر دَری دِگر هرگز
در سرودن به عمر خویش مباد،غیر از این خانواده دم بزنم
تاريخ: ۱۳۹۲/۸/۱