«غدیر»

 «غدیر»
 
 «غدیر»
امروز آتش طور،خاکستر غدیر است
رودی به وسعت نور،در بستر غدیر است
وا کن درِ افق را،با دست های مهتاب
امشب که پای خورشید،پشت درِ غدیر است
از بس زبان بر آورد،در دشت،آتش عشق
هر ریگ این بیابان،روشنگر غدیر است
در کوچه ی ولایت،عطر دو باغ جاری ست
این قصّه تا قیامت،در باور غدیر است
آیینه ها گرفتند،جشنی به وسعت نور
هر لاله با زبانی،پیغمبر غدیر است
هر واحه می سراید،آواز عاشقی را
یعنی که حضرت عشق،همسنگر غدیر است
تا بشکند سکوت از،دل ها در این بیابان
پایی که رفت تا عرش،بر منبر غدیر است
ای ذهن ها بنوشید!یک جرعه جام پرواز
اینک که بادۀ نور،در ساغر غدیر است
سرشار از ولایت،شدسینۀ هدایت
ای تشنگان احساس،این کوثر غدیر است
در چشم بینش ما،تا روزگار باقی ست
آیینۀ رسالت،یادآور غدیر است
        شاعر: غلامرضا شکوهی

تاريخ: ۱۳۹۲/۷/۲۸