عید سعید غدیر

 عید سعید غدیر

عید سعید غدیر

عید و گه عشرت است و باده کشیدن
روز وصال و گُل مراد تو چیدن
باده گسارا بیا به باده گساری
زانکه سر آمد دگر زمان خماری
دورۀ هجران گذشت و روز وصال است
باده بده ساقیا مرا که حلال است
گاه نشاط است و روز عید غدیر است
بر همه عالم علی است آنکه امیر است
می‌دهد این مژده خلق را که خدا گفت
از طرف حق، نبی به جملۀ ما گفت
آنکه مقامش فزون زحدّ بیان است
وآنکه ولایش ولایت دوجهان است
مظهر جمله صفات خالق اکبر
قافله سالار خلق، حیدر صفدر
آنکه به کنه وجود و ذات و صفاتش
کس نرسیده است در حیات و مماتش
آنکه بود مقتدای حضرت آدم
آنکه بود جان فزای عیسی مریم
آنکه تبر در کف خلیل خدا شد
بر سر نمرودیان چو تیر بلا شد
ناجی نوح نبی به بحر و بر آمد
خضر نبی را دلیل و راهبر آمد
گاه، عصا شد به دست موسی عمران
گاه بر انگشتری، نگین سلیمان
گاه شد او نور چشم بستۀ یعقوب
گاه شکیب دل شکستۀ ایوب
مرحمتی یا علی به خسته دلان کن
دوزخ ما را ز لطف باغ جنان کن
رحمتی ای آنکه جز تو دادرسی نیست
هر چه که باشد تویی و جز تو کسی نیست
میکده‌ها را تو پیر باده فروشی
می زده‌ها را تو نعره‌ای تو خروشی
راحت جان‌های زار و خسته تویی تو
مرهم زخم دل شکسته تویی تو
رند خرابات را بلوغ جمالی
اهل مناجات را نبوغ کمالی
هر چه قلندر بود تو برگ و نباتی
هر که سکندر شود تو آب حیاتی
در دل نومید من تو نور امیدی
شام سیاه مرا تو صبح سپیدی
پیر خراباتیان خراب خرابم
زآتش این پیر روزگار کبابم
تا به کی از کار ناصواب بسوزیم
تا به کی از جور شین و شاب بسوزیم

شاعر: امیربرزگر

تاريخ: ۱۳۹۴/۷/۱۱