یا علی بن موسی الرضا

 یا علی بن موسی الرضا

یا علی بن موسی الرضا

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود
خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

گر نسیمی از سَرکویت وزد سوی جحیم
دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل
هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

 ندارم گر مرا در وادی دوزخ برند
چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

مردگان روح را احیاگر جان می کند
هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر
چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

در مقامِ رأفتت این بس که نام چون تویی
روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود
گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن
نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند
هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

هر که افتد دیده اش بر گنبد زرین تو
گاه ، مجنون گاه خندان گاه گریان می شود

گر به قعر نار شیطان بر تو گردد ملتجی
وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

غرفه هایت مثل روی حور گُل انداخته
بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن
بی نیاز از خرمن فیض سلیمان می شود

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است
زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

پور موسایی و در طور تو هر کس لب گشود
هم کلام ذات حق چون پور عمران می شود

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش
خاک ، مشک و سنگ ، لعل و ریگ ، مرجان می شود

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات
خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است
آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

هر که شد زوار تو در طوس ای وجه خدا
زائر ذات خدای حیّ سبحان می شود

آستان قدس تو دارالشفای عالم است
درد اینجا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست
مهر در دستش کم از یک قرصۀ نان می شود

آنکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی
ماه در چشمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو
گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا
صبح عید سال نو شام غریبان می شود

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا
خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

هر گه از انگور مسموم و دلت یاد آورم
دانۀ انگور پشیم نار سوزان می شود

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای
هر که با یاد غمت اینجا پریشان می شود

چون گلستان دلت از زهر کین آتش گرفت؟
ای که از فیض دمت آتش گلستان می شود

هر زمان آید به یادم غربتت، از دود آه
روزگارم تیره تر از شام هجران می شود

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد
شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

با تمام زشتی و آلودگی در این حرم
قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود

شاعر: غلامرضا سازگار

 

تاريخ: ۱۳۹۴/۶/۲۱