آخرین سورۀ صحیفۀ عشق

 آخرین سورۀ صحیفۀ عشق

آخرین سورۀ صحیفۀ عشق

روح افسردۀ زمین مانده، بی تو دور از بهار بی تردید
عشق هم زخم کهنه ای دارد، از غم بی شمار بی تردید
در غیاب تو چتر گسترده، تیره ابری که فتنه می بارد
جای باران نگاه زخمی اوست، بر تن روزگار بی تردید
گرد غربت نشسته بر سر ایل، سهم هر یک غم و پریشانیست
هر سری که هوای عشق است، می رود پای دار بی تردید
سایۀ شوم نهروانی ها، قد کشیده اگر چه بر این خاک
حرف های نگفته را آخر، می زند ذوالفقار بی تردید
می رسد عاقبت ستارۀ صبح، آخرین سورۀ صحیفۀ عشق
با ظهورت صلابت علوی، می شود آشکار بی تردید
عشق یعنی هوای ات بودن، به امید تو عاشقی کردن
رد پای مصممی دارد، هر دل بی قرار بی تردید
واژه ها می پرند از ذهنم، غزلم نا تمام می ماند
شاعری رسم دیگری دارد، در شب انتظار بی تردید

شاعر: محمد صادق بخشی

تاريخ: ۱۳۹۴/۶/۱۹