قصد زیارت

 قصد زیارت

قصد زیارت

وقتی که روبروی ضریحت بایستم
در باوری به فیض عبادت بایستم
باید برای حُرمت معراج عاشقی
بر پای دوست از سَر طاعت بایستم
با یک سلام ساده و یک دشت داغ دل
پایین پا به قصد زیارت بایستم
دستی به روی سینه مؤدب، به احترام
در پیشگاه شمس ولایت بایستم
می خواهم از خدا که زمان هم بایستد
وقتی که زیر سردر ساعت بایستم
هر چند ازقبیلۀ شعرم، به مدح تو
من با کدام شرط بلاغت بایستم
من خاک پای زائر این آستانه ام
روزی اگر به قلۀ عزت بایستم
بر سفره ای که نان و نمک دارد از بهشت
فرصت نبود تا به قیامت بایستم
از باب التماس دعا بهر این و آن
باید به پاس قُرب نیابت بایستم
ای مقتدای کشور دل، در برابرت
تا آخرین نفس به ارادت بایستم

شاعر: محمد علی سالاری ثانی

تاريخ: ۱۳۹۴/۶/۱۶