« سقا »

 « سقا »

« سقا »

این که چون شیر ژیان روی به میدان دارد
میزبانی است که هفتاد و دو مهمان دارد
میهمان آب طلب کرد خدایا مددی
برساند به حرم تا که به تن جان دارد
وعده آب به اهل حرم مولا داد
که چنین در کف خود هم سر و هم جان دارد
حیدر ثانی و سقای حسین است که او
عزم بگرفتن سرچشمۀ حیوان دارد
مشک بر دوش به کف تیغ و به هیبت چو علی است
دشمنش نیز به این مرتبه ایمان دارد
نه امیدی که به یاریش بیاید احدی
نه هراسی به دل از لشگر شیطان دارد
بر لب آب روان آب ننوشد عباس
که حسین بن علی سینۀ عطشان دارد
اصغر و زینب و کلثوم همه تشنه لبند
این که سقا بخورد آب نه امکان دارد
دست اگر داد نرفت از دل او نور امید
این امید است که او مشک به دندان دارد
می سزد گر که بساید سر خود را بر عرش
که حسینش سر عباس به دامان دارد
این که (زندی) بود از مدح و ثنایش خرسند
میزبانی است که هفتاد و دو مهمان دارد

شاعر: محمد کریم زندی

تاريخ: ۱۳۹۴/۳/۲