در شب‌شعر«ذره و خورشید» شاعران شعرهای خود را به پیشگاه اهل‌بیت (ع) تقدیم کردند

 در شب‌شعر«ذره و خورشید» شاعران شعرهای خود را به پیشگاه اهل‌بیت (ع) تقدیم کردند

 به مناسبت دهه آخر ماه صفر، شب‌شعر «ذره و خورشید» به همت مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی در نگارخانه رضوان مشهد مقدس برگزار شد.

 این شب‌شعر بعدازظهر دوشنبه، پنجم شهریورماه ۱۴۰۳، باهدف بزرگداشت ایام پایانی ماه صفر، با حضور امیرمهدی حکیمی، مدیرعامل مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی، جمعی از شاعران مطرح آیینی کشور و خراسان رضوی و همچنین دوستداران شعر و ادب در نگارخانه رضوان مشهد اجرا و برای پخش تلویزیونی، ضبط شد.
محمدجواد غفورزاده (شفق)، حمیدرضا شکار سری، محمدمهدی سیار، محمود حبیبی کسبی، هادی منوری، هادی فردوسی، مسعود یوسف‌پور، جواد اسلامی، علی گردویی، رضا رحیمی عنبران، علی مقدم، سعید تقی‌نیا، الهه بیات مختاری، ملیحه آخوندی و معصومه سادات اسدیان، از جمله شاعران حاضر در این شب‌شعر بودند که شعرهای خود را در قالب‌های مختلف به پیشگاه اهل‌بیت (ع) تقدیم کردند و سعید بیابانکی نیز به‌عنوان مجری در این برنامه حضور داشت. در ادامه منتخبی از شعرهایی که شاعران حاضر در این محفل ادبی قرائت کردند، مرور می‌شود.

 در باغ همیشه سرو سرور، سلطان

 در بیشه هماره شیر رهبر، سلطان

 سلطان پرندگان عقاب است، ولی

 در صحن تو می‌شود کبوتر

 سلطان، باد آمده است در تکاپو باشد

 شیر آمده است تا که آهو باشد

 ای رویش هشتمین بهار، آقاجان

 گل نام تو می‌برد که خوشبو باشد

 

 بنوشم شهدی از پیمانه‌ات را

 ببوسم خاک پاک خانه‌ات را

 به دریاها نخواهم داد ای عشق

 نمی از آب سقاخانه‌ات را

 هادی فردوسی

 ***

 خدا کند که گذار آهم به طبع فریادرس بیفتد

 چنان برایت غزل بگویم که شعر ناب از نفس بیفتد

 ورق به تشریف نام پاکت به خلسه بنشیند و بسوزد

 قلم به شکرانه نگاهت چنان بچرخد که پس بیفتد

 

 مرا مراد است آن نمازی که در قنوتش تو جلوه سازی

 چه سجده‌ای بیش‌وکم بخوانم، چه رکعتی پیش‌وپس بیفتد!

 

 اسیرم آقا اسیر وقتی دچار باشد چه چاره دارد

 جز این که از وحشت رهایی به دست‌وپای قفس بیفتد...

 جواد اسلامی

 ***

 صدای خش‌خش جاروی پاکبان آرام

 به کوچه‌های پر از درد و رنج، داد سلام

 

 نشسته زخم به چهره به‌شدت چشمه

 نشانده اشک به رخساره از غم ایام

 

 به جوی برگ خزان، جای آب پاک، روان!

 به شهر، عطر غریبی وزیده در هر گام...

 

 مقام قربت خدا، جایگاه هرکس نیست

 رضاست اوج کمال و خوشا به سیر مقام

 

 چه سربه‌زیر رسیده به پای درب حرم

 پرید جغد بداقبالی‌اش، چنین از بام

 

 گذاشت جاروی خود را به شانه دیوار

 گذاشت پشت سرش خیل غصه و آلام

 

 خوشا زیارت در نیمه‌شبی روشن

 خوشا سعادت بزم خواص و جمع عوام

 

 نگاه کرد به سمت حرم سلامی داد

 تمام صحن به ناگاه شد علیک سلام...» 

 رضا رحیمی عنبران

 ***

 «به انگور گلویت دانه‌دانه بغض‌ها وا شد

 انار سینه‌ات در خون نشست و زهر رسوا شد

 دوباره پرده خون در میان تشت اجرا شد

 

 گرفته صحنه آخر جوادت در بغل سر را

 کشانده غربتت معصومه‌ای تا شهر دیگر را

 

 به تشییع از سناباد تو باد آورد باران را

 پریشان کرد گیسوی زنان کوی نوغان را

 به تنگ آورد اندوهت بزرگی خراسان را

 

 قلمدان‌ها شکست از داغ تو در صبح نیشابور

 برید از شاخه خود بعد این غم هر چه بود انگور...» 

 الهه بیات مختاری

 ***

 «ما مشهدیا که از اربعین جا موندیم

 همین پیاده‌روی‌هامونم صفا داره

 ما دلخوشیم به خیابونی که عموداشم

 کنار هر عددش یک امام رضا (ع) داره

 

 یِوقتا با یه غمی گم می‌شیم تو تاریکی

 چه خوب راهو نشون می‌ده نور فانوست

 می گن که چندقدمی رو برات برداریم

 همه بسیج می‌شیم و میایم پا بوست

 

 تو شادیا و غمامون امام رضا (ع) داریم

 واسه شفا و دوامون امام رضا (ع) داریم

 آگه نریم حرمم، می‌رسیم به چهارراهی

 که روبه‌روی چشمامون امام رضا (ع) داریم.

 ملیحه آخوندی
تاريخ: ۱۴۰۳/۶/۶