سرباز بی‌تکرار ایرانی

 سرباز بی‌تکرار ایرانی
چراغ هفتمین برنامه شعرخوانی «حماسه واژه‌ها؛ آیینه چهل سال شعر فارسی» در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در مشهدمقدس روشن شد و شاعران برجسته کشور با زمزمه اشعار خود عرض ارادتی به پیشگاه این سردار شهید کردند.
به گزارش آستان نیوز، این محفل ادبی به همت مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی با حضور محمدعلی مجاهدی(پروانه)، محمدجواد غفورزاده(شفق)، حمیدرضا شکارسری، عبدالجبار کاکایی، رضا اسماعیلی، محمودرضا اکرامی‌فر، مصطفی محدثی خراسانی، هادی جانفدا، قاسم صرافان، سیدمحمد جواد شرافت، عالیه مهرابی، سیدحسین سیدی، ابوطالب مظفری، سیدابوالفضل مبارز و راضیه رجایی و اجرای سعید بیابانکی، شامگاه هشتم دی سال جاری در تالار فرهنگی نور مشهد برگزار شد. در ادامه گزیده‌ای از اشعار تنی چند از شاعران حاضر در این برنامه را در رثای شهید سلیمانی را می‌خوانیم.  
 
 
ساده بود، صمیمی و خاکی
محمدعلی مجاهدی با بیان اینکه معتقد است شهید چمران و شهید سلیمانی در بین شهدای انقلاب اسلامی وجوه تشابه شخصیتی‌شان بیشتر از وجوه تمایزشان است، فرازی از شعرش را برای ادای احترام به این دو شهید بزرگوار خواند:
در کوچ پرستوها، در همهمه گل می‌کرد         
در شور قناری‌ها با زمزمه گل می‌کرد   
در دامن دلتنگی بی‌واهمه گل می‌کرد            
در حنجره‌ی سرخش یا فاطمه، گل می‌کرد...
این کیست که در لبنان پیداست حضور او       
سر می‌زند از غزه خورشید ظهور او   
در صور قیامت‌هاست از نفخه‌ی صور او         
دهلاویه سیراب است از بارش نور او....
فضای سالن معطر به صلوات محمدی حاضران است که محمدجواد غفورزاده بخشی از یک دو بیتی پیوسته را زمزمه می‌کند:
این سپهبد به قدر یک ملت شرف و اقتدار و غیرت داشت      
بعد یک چله افتخار جهاد، گر نمی‌شد شهید حیرت داشت   
جذبه‌ای در نگاه روشن او جلوه در هیبت وقارش بود            
پرتوی همت و جوانمردی در نشان‌های ذوالفقارش بود  
 
مثل آیینه صاف بود و زلال مظهر روشنایی و پاکی             
گرچو خود را به آب و آتش زد ساده بود و صمیمی و خاکی   
 
سرباز بی‌تکرار ایرانی   
همچنین حمیدرضا شکارسری هم در این محفل خواند :
گمنام، فراموش، غریبه، مفقود   
در معرکه در غبار مردن خوبست  
 
یک تکه پلاک هم نماند بهتر    
بی‌زائر بی‌مزار مردن خوبست   
دریاها را ندیدن اما چون رود      
با شیوه‌ی آبشار مردن خوبست   
یک روز نهنگ وار بی‌منت موج    
از دریا برکنار مردن خوبست   
آن سوترها کسی چنین می‌خواند:   
بیرون از این حصار مردن خوبست
 

 
عبدالجبار کاکایی، از دیگر شاعرانی است که به روی سن آمده و پس از عرض ادب به ساحت حضرت رضا(ع)، شعری که چند هفته پس از شهادت سردار سلیمانی سروده است را برای حاضران می‌خواند:
ای قاب خنجر خورده از دیوار مرگ تو سنگین اتفاق افتاد  
این عطر باران خورده را روزی دنیا به دست باد خواهد داد   
سرباز بی‌تکرار ایرانی مجروح رویارویی آخر   
در قتلگاه ناجوانمردی در مسلخی تاریک و بی‌سنگر...   
 

 
رضا اسماعیلی نیز غزلی را به روح  پرفتوح سردار شهید سلیمانی تقدیم کرد:
ما بر چکاد خوف و خطر ایستاده‌ایم   
با زخم و داغ و خون جگر ایستاده‌ایم  
 
در فتنه خیز حادثه‌ها قد کشیده‌ایم   
در روشنان صبح ظفر ایستاده‌ایم   
تا بشکفیم از نفحات سپیده دم   
در مقدم نسیم سحر ایستاده‌ایم  
 
با نشر نور، رونق شب را شکسته‌ایم   
آماده تا ظهور سحر ایستاده‌ایم   
تا در زمین دوباره ببالد غرور سرو   
با آرزوی مرگ تبر ایستاده‌ایم  
 
ما شهره‌ایم در همه عالم به عاشقی   
با داغ عشق، شعله به سر ایستاده‌ایم  
 
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق    
ما عاشقیم و زنده، اگر ایستاده‌ایم
 

 
سالار سواران دمشق
همچنین محمودرضا اکرامی‌فر، شعری را در رثای این اسطوره مقاومت اسلامی ‌خواند:
بدون تو آیینه خالی ا‌ست  
بدون تو دریا دچار تب خشکسالی است   
بدون تو خاورمیانه دچار زمین لرزه‌های شدیدی است      
زبان زمین بی‌تو لکنت گرفته است   
جهان بی‌تو دلتنگ، بی‌حوصله، بی‌قرار است، سردار  
 اگر می‌شود جان ما مردم خوب، برگرد   
بیا و دوباره جهان را بغل کن...
 

 
در ادامه هادی جانفدا، از شاعران جوان و خلاق آیینی، غزلی را به روح بلند سردار شهید سلیمانی هدیه کرد:
ماندن برای مردم رفتن برای مردم     
سرباز بود و یک سر آن هم فدای مردم   
یک عمر حنجر او گویای باور او      
یا همزبان دین شد یا هم‌صدای مردم
عمری دعای مردم بوده‌‌ست حرز جانش   
شد قسمتش شهادت باز از دعای مردم  
 
مستانه خنده می‌زد از قاه قاه مردم   
مردانه گریه می‌کرد با های های مردم
تشییع او نشان داد پس می‌توان تکان داد   
کوهی عظیم را هم با شانه‌های مردم   
راز عزیز بودن هرگز بغیر ازین نیست   
ماندن برای مردم رفتن برای مردم
 

 
قاسم صرافان هم همچون دیگر شاعران متعهد کشور، ابیاتی را در رثای این شهید والامقام خواند:
تو سلیمانی؛ از انگشتری‌ات، دیو هراسان
قاسمی؛ نذر حسین است تو را، دست و سر و جان
همه‌‌ی فکر تو و ذکر تو، ای مرد! شهادت
قبله‌ی قلب تو زینب، سرخی خونِ تو غیرت
تو مدافع، تو مسافر، تو فدایی، تو دلاور
تو علمداری و سرداری و دلداری و دلبر
 


تا قیامت سر سردار بلند است
عالیه مهرابی نیز دو غزل به پیشگاه سردار تقدیم کرد. نخست ‌خواند:
چه رودارود لبخندی چه نوشانوش آوازی   
رجزخوان شد غمت درما عجب سوزی عجب سازی   
حیات جاودان یعنی که بعد از خویش برخیزی   
رجز یعنی که وحشت را به جان مرگ اندازی   
تو کوتاه آمدی از خود ولی از آرمانت نه   
که بنویسند بعد از این چه اطنابی چه ایجازی!...

 و در غزل دوم گفت:
صبح است همان صبح به سوگند رسیده   
زخم است ولی زخم به لبخند رسیده   
این روح تلاطم زده در پیرهن عشق      
دریا است که قدش به دماوند رسیده   
سرو است ولی سرو سرافرازتر از صبح        
نام است ولی نام به سربند رسیده   
صلحی است که از غربت صد جنگ گذشته است     
این خون فرات است به اروند رسیده...
 


راضیه رجایی نیز به مناسبت ایام شهادت سردار سلیمانی خواند:
سر ما تا به سر دار بلند است     
بختمان چون نظر یار بلند است   
ترسی از قامت کوتاه ستم نیست   
همت سبز سپیدار بلند است...
پر شد از خشم دل تنگ قلندر   
که شب چشمه‌ی بیدار بلند است   
تاخت آنگونه و اینگونه که افتاد   
تا قیامت سر سردار بلند است.
تاريخ: ۱۴۰۰/۱۰/۱۰