چه گران بود امانت که امین پیدا شد

 چه گران بود امانت که امین پیدا شد

سیدرضا یعقوبی‌آل شاعر و مجری شب شعر" آخرین سفیر" به محوریت موضوع شب شعر و وحدت بین مسلمین در آیه 103 سوره مبارکه آل‌عمران اشاره می‌کند. آنجا که خداوند می‌فرماید: «و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت‌] چنگ بزنید و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ)خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما، الفت ایجاد کرد و به برکتِ نعمتِ او برادر شدید!» یکی دیگر از محافل صمیمی شاعران و علاقه‌مندان اهل قلم به مناسبت هفته وحدت و ولادت با سعادت پیامبراعظم(ص) و امام جعفرصادق(ع) توسط انجمن ادبی رضوی وابسته به موسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی و با همکاری بسیج دانشگاه امام رضا(ع) در سالن همایش‌های الغدیر این دانشگاه برگزار شده و دکتر نعمت‌الله فیروزی معاونت فرهنگی دانشگاه ضمن خوش‌آمدگویی به شاعران آیینی و دانشجویان، بر تقویت و برپایی چنین محافلی در محیط دانشگاه تاکید می‌کند.‌
تاجر خوش‌ذوق ما فهمید عشقت ثروت است
پرده سپید روی سن پایین می‌آید. چراغ‌های سالن نور خود را وا می‌گذارند تا روشنی از آنچه بر پرده نمایش داده می‌شود بگیرند. تصاویر، یکی از محافل صمیمی دیدار شاعران با رهبر انقلاب را نشان می‌دهد. جوانی که زاده آبادان، بزرگ شده کازرون، دانشجوی اصفهان و اکنون ساکن تهران است و به قول خودش همه جای ایران سرای اوست، در آنجا چند سالی جوان‌تر نشان می‌دهد وقتی می‌خواند: ‌»از ما مسافرانِ قدم دور خود زدن/ سلمان شدن گذشت، مسلمانِ‌مان کنيد/ يک نور واحديد که در چارده افق/ تکرار مي‌شويد که حيران‌ِمان کنيد" قاسم صرافان اولین مهمان شب شعر آخرین سفیر است و نخستین غزلش را در وصف حضرت امیر(ع) می‌خواند: «همه دیدند امیر می‌آید، زودتر از غدیر می‌آید/ کِی شود یک امینیِ دیگر، شرح آن ضربه را کتاب کند؟/ قلب ما در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند/ بنده‌ی حیدرند بگذارید، او بیاید خودش حساب کند». غزل بعدی را به صاحب‌الزمان(عج) تقدیم می‌کند: «تو و سر زدن، به خیال ما... چه ترحّمی! چه سخاوتی/ به نماز صبح و شبت سلام... و به نور در نَسَبت سلام!/ و به خال کنج لبت سـلام! که نشسته با چه ملاحتی!/ نه، مرا نبین رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن/ ز درت بیا و ردم نکن، تو که از تبار کرامتی». این شاعر آیینی در تعریف وحدت می‌گوید: «وحدت در حوزه شعر، یکی از پارامترهایی است که می‌تواند جامعه را سمت سعادت و تعالی سوق دهد. دشمنی و تفرقه‌افکنی‌هایی که در طول تاریخ وجود داشته در دنیای امروز به اوج رسیده و یکی از ضروریات جامعه این است که شاعران بدزبانی، لجاجت، دشمنی‌های بیهوده و افراط‌گری‌ها را نشانه گرفته و با شعر عاطفه و زیبایی را به افکار مردم تزریق کنند. شاعر بایستی با مطالعه آثار تفرقه‌افکن، سوء‌استفاده دشمنان از عدم وجود وحدت را شناسایی کرده و هنر خود را در شعر با استفاده از مکارم اخلاقی که در ائمه اطهار(ع) می‌یابد متجلی سازد. اگر اشعار به قطعات موسیقیایی تبدیل و خوانده شود نیز بهتر می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند»‌. صرافان سپس از شعری می‌گوید که پیش از دیدن فیلم محمد رسول‌الله(ص) ساخته مجیدی سروده و بعد از دیدن فیلم حس کرده شعرش چقدر شبیه لحظه‌های فیلم است: «چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی/ مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌شوی/ شکل "عبدالله"ی و تسکین داغش می‌شوی/ می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی/ یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت/‍ وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت/ بی‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌طاقت است/ تاجر خوش‌ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است». این شاعر، در آخر نیز شعری به امام صادق(ع) تقدیم می‌کند: «آمده فرزندی از نسل تو دینش دلبری/ حرف‌هایش حیدری، طرز نگاهش کوثری/ هر دو جام عشق را آمیخته در ساغری/ آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری».
بگو نقاب ببندد به چهره‌ی پسرش
رضا رحیمی‌عنبران از شاعران آیینی مشهدی نفر دومی است که می‌آید و ابتدا غزلی به پیشگاه حضرت مهدی(عج) تقدیم می‌کند: «تا زمان هست و زمین هست و از ایمان سخن است/ نام زیبای تو آرایه‌ی هر انجمن است/ چشمم از دوری روی تو پر از درّ نجف/ دلم از داغ فراق تو عقیق یمن است». غزل بعدی در وصف رسول نیک‌ورزی است: «بگو نقاب ببندد به چهره‌ی پسرش/ که چشم شور، پُر است ای حلیمه دور و برش/ امانت است محمد(ص) به دست تو نکند/ که طفل آمنه را چشم بد زند نظرش/ پیمبری که یتیم است و باز از سر مهر/ کشید جمله‌ی ایتام را به زیر برش». رحیمی‌عنبران عقیده دارد بهترین راهی که با آن می‌توان مردم را سمت دین دعوت کرد بیان خوبی‌ها، مهربانی‌ها و صبوری‌های ائمه است. او می‌گوید: «مهم‌ترین کاربرد شعر آیینی حضور عاطفه در شعر است‌. عاطفه‌ای درکنار معرفت به اهل بیت(ع). وقتی مردم با زبان شعر با این معرفت آشنا شدند به راحتی می‌توان نقطه مقابل نور مطلق که ظلم است را توضیح داد‌. نیازی نیست شاعر اختلاف مذهب‌ها را ستیز قرار داده و تنها در رابطه با دشمنان اهل بیت(ع) شعر بسراید». او سپس با یادی از استاد علی باقرزاده(بقا) شاعر پیش‌کسوت خراسانی که اخیرا دار فانی را وداع گفته می‌خواند: «آسمان گرچه نصیب دل بارانی‌هاست/ دلِ آشفته‌ی ما دست بیابانی‌هاست/ خاطرت هست چرا بادیه بی‌برکت شد؟/ کفر نعمت سبب خیل پشیمانی‌هاست/ هنر مشرق اگر جانب مغرب رفته است/  اثر طبع شکرریز خراسانی‌هاست».
از خاطر حرف دیگران قال شدیم
در بخش بعدی برنامه، امیر رشیدیان از شاعران دانشجو و برگزیده فراخوان شعر دانشجویی شعر خود را که با الهام از یک رباعی سروده می‌خواند: «از شنبه درون خود تلنبار شدیم/ ما بار دگر صاحب گفتار شدیم/ دستی به قلم به روی کاغذ بردیم/ با لفظ قلم نوشته سردار شدیم/ او گفته بخوانید مرا ای مردم/ ما لیک نخوانده غافل از یار شدیم/ این شعر برای حضرت مهدی(عج) نیست/ از خاطر حرف دیگران قال شدیم/ خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم».
آفتاب کمالات بی‌حد است محمد(ص)
بار دیگر چراغ‌ها خاموش می‌شود و این بار روی پرده، جواد شرافت، شاعری از دیار کریمه‌ی اهل بیت را می‌بینیم که در حضور رهبری در رثای علی مرتضی(ع) می‌خواند: «اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور/ آیینه‌ای آیینه‌ای سرتا به پا نور/ قرآن وصفت سوره‌سوره باشکوه است/ فرقان، نبأ، یوسف، قیامت، هل‌اتی، نور/ خورشیدی و بر شانه‌ی خورشید رفتی/ فریاد می‌زد آسمان‌: نور علی‌نور». شرافت می‌گوید: «شاعر برای پرداختن به بعضی موضوعات نیاز به مطالعه، تامل و مشورت با کارشناسان دارد تا بتواند به درستی به مضمون بپردازد. گاهی از بعضی مضامین مثل کلمه وحدت تنها یک تعریف می‌دانیم و گمان می‌بریم این عبارت به این معنی است که یک اهل سنت شیعه شود تا وحدت ایجاد گردد. در صورتی که شاعر باید بتواند با نگاهی عالمانه و هنرمندانه این مسئله را بیان کند. وحدت موضوعی است که نزدیک شدن به آن کمی سخت است اما اگر نتوانیم باورش کنیم شعرمان تصنعی می‌شود. یعنی باید به این مسئله معتقد بود که وحدت در مرام اهل بیت(ع) است و اگر شاعر می‌خواهد نامی از ائمه(ع) ببرد باید به مسلکشان هم بپردازد.»‌ شرافت غزلی به حضرت رسول(ص) تقدیم کرده و از همه می‌خواهد با صلوات همراهی‌اش کنند‌: «‌همین بس است به وصفش محمد است محمد(ص)/ حمید و حامد و محمود و احمد است محمد(ص)/ قسم به شوق اویس و قسم به بهت بُحیرا/ که آفتاب کمالات بی‌حد است محمد(ص)/ چه کوچه‌ها که نشستند در مسیرعبورش/ به نور و عطر و تبسم زبان‌زد است محمد(ص)».
چه گران بود امانت که امین پیدا شد
بالاخره نوبت به پیر سپیدموی شعر خراسان و پیش‌کسوت انجمن ادبی رضوی، غلامرضا شکوهی می‌رسد که روی سن بیاید. به احترام استاد همه برمی‌خیزند تا این‌چنین بخواند: «قفل آیینه به فرمان خداوند شکست/ بند از بند بت چین و سمرقند شکست/ شهد در کام عسل مثل گل قند شکست/ مشک در زلف سر شانه فرزند شکست/ روشنایی به شب تیره دل‌ها آمد/ چشمه‌ی جاری خورشید به دنیا آمد/ چین به پیشانی آیینه‌ی کسری افتاد/ ساوه خشکید و سماوه به تقلا افتاد/ آتش سینه آتش‌کده از پا افتاد/ لرزه بر آیه‌ی ارابه دنیا افتاد/ دست در جِیب زمان برد زمین پیدا شد/ چه گران بود امانت که امین پیدا شد». به عقیده استاد شکوهی رسالت یک شاعر آیینی این است که در ایدئولوژی و اعتقادش چنان صادق باشد که دیگران به صداقت او ایمان بیاورند. او درباره وحدت زبان میان فارسی‌زبانان می‌گوید: «فرهنگ‌شناسان و اساتید زبان در زمینه از بین بردن دوگانگی زبان فارسی بین کشورهای همسایه و فارسی‌زبانان می‌توانند به رشد و ترغیب شاعران جوان این کشورها کمک کنند».
عطر سرخ حرم
در آخرین بخش شب شعر "آخرین سفیر" سیدرضا یعقوبی‌آل، ناگهان از جابرخاسته و می‌خواند: «فقط نه گنبد زرین، فقط نه صحن و سرات/ تمام وسعت عالم به زیر پرچم توست». عطر عجیبی در سالن می‌پیچید و چهار دانشجو اطراف پرچم سرخی که عبارت "قمر بنی‌هاشم(ع)" روی آن حک شده را گرفته و جلوی سن می‌ایستند. این سوغات متبرک کربلا و پرچم حرم حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) است که حاضرین را غافلگیر می‌کند. یعقوبی در رثای حضرت عباس(ع) مداحی می‌کند و چشمان شاعران و حاضران در لحظات پایانی بارانی می‌شود. پرچم میان جمعیت می‌گردد. همه دست و دیده  به آن متبرک کرده و با دلی سرخ و نگاهی سبز سالن همایش‌های الغدیر دانشگاه امام رضا(ع) را در شبی از آخرین دقایق پاییز ترک می‌کنند.
تاريخ: ۱۳۹۵/۹/۲۵