به بهانه سالگرد در گذشت استاد کمال نگاهی به زندگی مرحوم احمد کمال‌پور پیش‌کسوت و عضو شورای انجمن ادبی رضوی

 به بهانه سالگرد در گذشت استاد کمال نگاهی به زندگی مرحوم احمد کمال‌پور پیش‌کسوت و عضو شورای انجمن ادبی رضوی

گوهری به کمال ادب

«کمال» رکاب می‌زند. «عبدالعلی نگارنده» جلوی دوچرخه نشسته است. شبی از شب‌های هفته است و این دو به منزل یکی از فرهیختگان ادب‌دوست چون «قدسی» و «شریفی» راهی‌اند. انجمنی اگرچه سیار اما برپا. نگارنده، سرهنگ بازنشسته به کهولت سن دچار و طی طریق برای او سخت است. از این رو پیشنهاد می‌کند خانه اجاره‌ایش مکان ثابت انجمن بشود. این‌گونه است که این محفل و انجمن ادبی و پاتوقِ دوستان اهل ادب شکل می‌گیرد. نامش را «انجمن ادبی فردوسی» می‌گذارند. همین جاهاست که شاعری کمال رونق می‌گیرد. این جلسات تا پایان عمر مرحوم کمال ادامه دارد.

می‌ترواد شعر
جمعی از اساتید، حاضران انجمن ادبی فردوسی را از افاضات خود بهره‌مند می‌کنند. دکتر فیاض، دکتر رجایی بخارایی و دکتر یوسفی از استادان دانشکده تازه تاسیس ادبیات در مشهدند. عده‌ای از طلاب جوان، فاضل و خوش‌ذوق آن ایام همچون رهبر معظم انقلاب سیدعلی خامنه‌ای، محمدرضا حکیمی، محمود عبادی، سیدجمال طباطبایی و گروهی از شاگردان مستعد دوره‌های اول دانشکده ادبیات مشهد از قبیل علی شریعتی، سیدحسین خدیوجم، محمدرضا شفیعی کدکنی، قرایی و میلانی نیز در انجمن حضور می‌یابند. گاهی محفل ادبی میزبان استاد محمدتقی جعفری در سفر به مشهد است و در تابستان 1338 میزبان مرحوم علامه امینی صاحب کتاب«الغدیر» بوده است.

فصلی دیگر در باب انجمن ادبی
احمد کمال‌پور متخلص به کمال سال 1360 به خواهش یاران، عهده‌دار و گرداننده انجمنی ادبی تا پایان عمر می‌شود. او تقریبا پای ثابت همه انجمن‌های مشهد است. کتاب و دوستان صاحبدل و اصحاب شعر و ادب؛ مونس همیشگی و همدمش هستند. انجمن شعر ادبی رضوی واقع در حرم مطهر رضوی و انجمن‌های ادبی شادروان استاد محمود فرخ، انجمن ادبی سرهنگ نگارنده، جلسه استاد محمد قهرمان از جمله جلساتی است که کمال در آن‌ها حاضر است. کسی که شاعری را حدود 45 سالگی و در 1325 خورشیدی به واسطه همکار کفاش خود شریفی آغاز کرد: «شب‌های جمعه با او و سایر کفاش‌ها جلسه روضه‌خوانی داشتیم. با ایشان رفیق بودم. یک بار به من گفت: نمی‌آیی برویم انجمن ادبی؟ رفتیم و بین راه قدسی را هم برداشت. رفتن به منزل نگارنده همان و شعر گفتن همان و بعد از یک ماه غزلی گفتیم و کم‌کم شدیم شاعر!» در جای دیگر از خودنوشت کمال آمده که از نوجوانی تا جوانی کفاشی کرده و بعدها مغازه کفش‌فروشی به راه انداخته است. مغازه‌ای که بیشتر پاتوق دوستان اهل ادب بوده است! علی باقرزاده متخلص به «بقا» یکی از ادیبان خراسان دراین‌باره می‌گوید: «کمال در ابتدای جوانی نزدیک مسجد شاه مشهد در کارگاه کفاشی استادکار بود...» و «...سپس در بازار بزرگ جلو مسجد آذربایجانی ها مغازه کفش‌فروشی دایر کرد که غالبا در مغازه او به جای مشتری، چند تن شاعر حضور داشتند» بقا ادامه می‌دهد: «آن روزها من مغازه کمال را شعبه بازار انجمن‌های ادبی خراسان نام نهاده بودم...» بالاخره «...کار کفاشی کمال به تعطیل کشید و او پس از فروش دکان، همکاری خود را با شرکت سهامی تولیدی و صنعتی آغاز کرد...»

جاری شود شعر در جان جانان
آن روزها با سرعت گذشت و کمال جوان و کتاب‌خوان به مرتبه بازنشستگی رسید. کمال که به سحرخیزی عادت داشت روزهای پایانی عمر، هر بامداد عصازنان به زیارت حضرت رضا(ع) و بعد شرکت سهامی واقع در خیابان دکتر چمران می‌رفت. او که سی سال عمرش را با صداقت و شایستگی در آن جا گذرانده بود حالا کنار میز خود که به احترامش به کسی واگذار نشده بود قرار می‌گرفت و دوستان و همکاران را از دیدار خویش شادمان می‌کرد. سپس سوی خانه ساده‌اش راه می‌افتاد و در کنار دوستان همیشگی خویش، کتاب و دیوان شاعران، قرار می‌گرفت.

رخنه در گلزار ادب
کمال را اهل ادب می‌شناسند. آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای درباره وی گفته است: «مرحوم احمد کمال، سخن‌سرایی بزرگ و ارجمند بود که هم خلعت فاخر قصیده خراسانی به شخصیت انسانی او جلال و جمال بخشیده بود و هم خصال والای او مایه آبرو و زینت شعر فارسی گشته بود. او مردی پاک‌سیرت، پارسا و پرهیزگار، آزاده و بلندنظر بود. او گوهر شعر و هنر را به بازار سوداگری‌های مادی نبرد و قدر آن را نشکست. او زبان گویای خود را در خدمت بزرگداشت ارزش‌های معنوی دینی به کار گرفت. او دلی مومن، روحی بردبار و مهربان، تنی متواضع و خاکسار و اندیشه‌ای پاک و تابناک داشت. او پهلوانی فروتن و شاعری حق‌گو و هنرمندی دین‌دار بود. با شرافت و پاک‌دامنی زندگی کرد و با سربلندی و نیک‌نامی به دیدار حق شتافت.» دکتر محمدرضا راشد محصل از دیگر ادیبان این دیار؛ درگذشت کمال را رخنه‌ای در گلزار ادب می‌داند و ضربه‌ای سخت برای دوستان: «تشییع پیکر پاکش از خانه قدیمی او بود؛ خانه‌ای با در و دیوار درهم‌کنده و خشت و آجر پوسیده. یادم آمد...» که «...این خانه قدیمی زهوار در رفته را چه دوست داشت. این بیت جامی در گوشم زنگ می‌زد که آری: به چشم تو این خانه سنگ است و خشت».

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
در مراسم تشیع استاد احمد کمال‌پور نه تنها شعرا، اساتید و اهل ادب که پهلوانان هم بودند. چرا که او پیش از آنکه به کار ادب بپردازد؛ به ورزش باستانی می‌پرداخت و این را هم‌زمان با حضور در محافل ادبی ادامه داد. بعدها در شمار چند پیش‌کسوت ورزش باستانی خراسان قرار گرفت. روحیه پهلوانی، کمال را میان مردم کوچه و بازار و طبقه ورزشکار محبوب کرد. علاوه بر این، کمال خوش‌نویسی قابل بود و در این کار اطرافیان را به وجد می‌آورد. تعلیمات او از سال 1345 تا چهار سال و هر سالی سه ماه که استاد میرخانی به مشهد می‌آمد باعث شد درجه عالی انجمن خوشنویسان دریافت کند. استاد کمال به مردم توجهی خاص داشت. رنج دیگران از این رو که آن را رنج خود می‌پنداشت؛ متاثرش می‌کرد: «کدام چشم را باز کردیم و رنج ندیدیم؟ کدام روز مردم را بی‌غم دیدیم؟ آیا این همه رنج نباید در شعر تاثیر گذاشته باشد؟» درِ خانه کمال همیشه روی دوستان باز بود و در کمال گشاده‌دستی از یاران صاحب‌دل پذیرایی می‌کرد. به قول آقای کلاهی: «کمال چکیده فرهنگ ایرانی در عنصر مدارا و مردم‌داری بود. این قول خواجه بزرگوار می‌تواند ویژگی‌های اخلاقی استاد را به طور خلاصه نشان دهد: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است. با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.» بزرگان ادب در وصف کمال و سوگش گفته و سروده‌اند. محمدرضا شفیعی‌کدکنی متخلص به م.سرشک درباره‌اش این‌گونه سروده است: «کجاست آن که همه روز با چراغ به شهر... به هر طرف پیِ انسان به سعی می نگریست... بگو بیا و ببین آنچه جسته‌ای اینجاست... اگر چه روحِ فرشته به قالب بشری است.» از منظر دکتر «محمدجعفر یاحقی» تفسیر کمال از زندگی به جهان‌های ناشناخته و بیرون از مرزهای تنگ جغرافیا و تاریخ پیوند می‌خورد و به فرانگری ویژه‌ای دست پیدا می‌کند که فرد به تنهایی و در عالم محدود خود قادر به حضور در چنین فضایی نیست. در نتیجه شعر او در این حالت از کلیتی متعالی و فراتر سخن خواهد گفت که علت آن را باید در زمینه عاطفی مشترکی جست و جو کرد که نزد غالب انسان‌ها به ودیعه گذاشته شده و نه فی‌المثل در قدرت تعبیر شاعر از یک مسئله مشترک انسانی.

ای عشق تابناک برآور مرا
کمال از اسطوره‌های دینی و ایرانی بهره می‌برد. او از میان اساطیر، بیشتر به یوسف و بیژن نظر دارد. زیرا سال‌ها در چاه بیژن زیسته و رستمی به یاری او برنخاسته است. کمال از جاه و مقام ضحاکیان چشم برمی‌دارد و کاوه شدن را پیشنهاد می‌کند. این مصرع استادی او را در بهره‌جویی از این‌گونه اساطیر نشان می‌دهد: «ای عشق تابناک برآور مرا ز چاه» محمودرضا آرمین (سهی سیستانی) درباره اهمیت وجود افرادی چون احمد کمال‌پور در اجتماع می‌گوید: «در اوضاع بی سر و سامان و آشفته بازاری که به سر می‌بریم در ازدحام آدم‌نمایان بسیار که در حواشی زندگی ما پرسه می‌زنند و خودنمایی می‌کنند؛ گاه به کسانی برمی‌خوریم که در معنای واقعی انسان و منش‌های عالی او می‌گنجند؛ فروتنی و شکسته‌نفسی را با دانش و تجربه‌های سودمند یک جا فراهم آورده‌اند بدون آن که منیّتی داشته باشند. با همه بزرگی خُردنمایند و بی‌ادعا. متاسفانه وجود چنین افراد شایسته در جامعه امروز ما نادر و در حکم کیمیاست. هر چه بیشتر بکاوی و بگردی، کمتر می‌یابی».

طبعی که نو به نو می‌شود
شاعر باید پیش از هر چیز فطرتا شاعر باشد. این از ضروریات است. شعر و شاعری هنری اکتسابی نیست. خدادادی است. شعر باید در ژن و رگ و خون فردی جریان داشته باشد تا بتواند شعر بسراید. این را «محمد نیک» از اعضا و پیش‌کسوتان انجمن ادبی رضوی می‌گوید و ادامه می‌دهد: «مطالعه آثار بزرگان و اشعار شعرای بزرگ و متقدم به جهت اثرگذاری و رسوب در ذهن و سلیقه و شعر هر شاعری در پیشبرد کارش موثر و تمام بزرگان خواندن کتاب را به همگان، خصوصا جوانان توصیه می‌کنند».

نیک؛ خاطره‌ای از شادروان کمال دارد: «بزرگداشتی برای ایشان در دانشکده ادبیات گرفتند. این مراسم با پیام ویژه رهبر معظم انقلاب برای استاد شروع شد و ایشان استاد را «کمال ما» نامیدند. در پایان هم نشان خادمی حرم مطهر را به استاد هدیه دادند». «رضا افضلی» از اهالی شعر و ادب درباره ارادت کمال به اهل بیت علیهم‌السلام می‌گوید: «کمال مانند مقتدای خود، ناصر خسرو، شعر را در خدمت عقیده‌اش قرار داده است و مداحی اهل بیت عصمت و طهارت را دلیل شهر خویش می‌داند. او در شعری خطاب به امام رضا(ع) می‌گوید: نام تو شد ورد زبانم که شد». در قصیده کمال، سوز و حال مخصوصی است. نقل است استاد فروزانفر سخنی به این مضمون به استاد کمال گفته: «من گاهی بر اثر تلاطم کلمات چیزهایی می‌گویم. ولی شعر تو سوز دارد، یعنی از دل برمی‌خیزد و تاثیر دیگری دارد.» با این همه، استاد به انتشار اشعارش علاقه نشان نداد و معتقد بود شاعر تا در قید حیات است نباید به انتشار شعرهایش بیندیشد. به قول کلاهی: «کمال آدم سایه‌داری بود. ندیدم کسی در جوار ایشان قرار بگیرد و در سایه ایشان نباشد. داستان‌های استاد کمال تمامی ندارد.»

 
گزارشگر: وحیده فرهمند
تاريخ: ۱۳۹۵/۷/۶